لبنان سرآغاز «طرح خاورميانه جديد»

تاریخ انتشار:
خاورميانه بزرگ مورد نظر آمريكا، محل تلاقى پنج تمدن از هفت تمدن مورد اشاره هانتينگتون است. هر چند بر اساس نظر وى مرز تمدن‏ها، نقاط جنگ خيز آينده محسوب مى ‏گردد، اما اين منطقه مى‏ تواند خاستگاه اتحاد آتى بر ضد تمدن غرب نيز باشد. لذا آمريكا سعى داشت با حضور در مرزهاى اين پنج تمدن، ضمن كنترل آنها و جلوگيرى از تشكيل بلوك تمدنى در برابر غرب، شرايط مناسب را براى پيروزى غرب در جنگ آينده كه به گفته هانتينگتون جنگ تمدن‏ها خواهد بود، فراهم نمايد.

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| مقاله لبنان سرآغاز «طرح خاورميانه جديد»، کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

مقدمه‏

بعد از حمله گسترده ارتش اسرائيل به لبنان و فلسطين، اين سؤال براى همگان بوجود آمد كه چرا اسرائيل، با وجود هزينه‏هاى فراوان، به اقدام نظامى فوق دست زد؟ آيا آرامش نسبى موجود در كشورهاى منطقه و اطراف اسرائيل، تحقق اهداف اسرائيل را آسانتر نمى‏ كرد و آمريكا را به اهداف خود نزديكتر نمى ‏نمود؟ آيا اسارت دو نظامى اسرائيلى كه مى‏ توانست به راحتى با اسراى لبنانى مبادله شوند، عملياتى چنين گسترده را مى‏طلبيد؟ آيا مى‏ توان حزب اللَّه را عامل جنگ دانست؟ در تحليل ذيل سعى شده است با تبيين سياست‏هاى راهبردى جديد آمريكا و اسرائيل، در تبديل طرح «خاورميانه بزرگ» به «خاورميانه جديد»، هدف اصلى حملات گسترده و جديد اسرائيل به كشورهاى منطقه، مثل لبنان و فلسطين بيان گردد.

سخنان كاندوليزا رايس، وزير امور خارجه آمريكا، در مورد تحولات هولناك در منطقه، بويژه لبنان، تحت عنوان «درد زايمان خاورميانه جديد»! بسيار قابل تأمل است. «خاورميانه جديد» واژه و عنوان جديدى است كه در واقع از يكسو ناظر بر طرح قديمى و شكست خورده «خاورميانه بزرگ» است، طرحى كه در بين نئو محافظه كاران، پس از انتخابات 2000 در آمريكا، در تعيين اهداف راهبردى و نظم هژمونيك و برترى جهانى ايالات متحده نقش اوّل را ايفا مى ‏نمود.

طرح خاورميانه بزرگ‏

در اين طرح، تشكيل خاورميانه بزرگ (كه در برگيرنده آسياى ميانه، جنوب غربى آسيا و شمال آفريقا) مورد توجه بوده و اين امر سيطره كامل بر خاورميانه كوچك (عراق، افغانستان، لبنان، سوريه...) و تبديل اين كشورها به يك پادگان نظامى را مى‏ طلبيد. پس براى رسيدن به خاورميانه بزرگ بايد از خاورميانه كوچك بهره جست و در اين راه ساقط كردن دولت‏هاى مستقل و همراه كردن آنها از طريق قدرت سخت‏افزارى (جنگ و عمليات نظامى)، كوتاه‏ترين راه براى استراتژيست‏هاى كم صبر آمريكا و هم پيمانان او به شمار مى ‏رفت. پروژه خاورميانه بزرگ علاوه بر اصل تشكيل و اجرايى شدن، اهداف ديگرى را نيز براى آمريكا و اسرائيل به همراه داشته است كه عبارتند از:

الف. تأمين منابع نفت مورد نياز آمريكا در دهه ‏هاى آينده‏

آمريكا روزانه 21 ميليون بشكه نفت مصرف مى‏ كند كه 14 ميليون بشكه آن را وارد و هفت ميليون بشكه ديگر را در داخل توليد مى ‏نمايد و چنانچه با همين روند به مصرف ادامه دهد در كمتر از ده سال و با پايان ذخائر نفتى خود (كه 21 ميليارد بشكه بر آورد شده) دچار مشكل خواهد شد.

بنابراين، مسأله تأمين انرژى مورد نياز در دهه آينده، به عنوان يكى از مهمترين فاكتورهاى تهديد كننده امنيت ملى آمريكا و برترى جهانى آن بشمار مى‏ رود. در همين راستا بسيارى از كارشناسان، بحران انرژى در اين كشور را مترادف با تجزيه ايالات متحده ارزيابى مى‏ كنند.

ب. كنترل شريان نفت به عنوان اهرمى براى مهار اروپا و شرق آسيا

كشورهاى اروپايى و شرق آسيا نيز در اين دهه مانند آمريكا به نفت بعنوان استراتژيك‏ترين منبع انرژى نياز خواهند داشت و كشورى كه كنترل شريان نفت را در اختيار داشته باشد، از نظر سياسى نيز در موضع بالاترى قرار خواهد گرفت.

ج. حفظ امنيت اسرائيل‏

تأمين امنيت اسرائيل به عنوان مهمترين متحد آمريكا، همواره مورد توجه سردمداران كاخ سفيد و از راهبردهاى اساسى آنها در سياست خارجى بشمار مى ‏آيد. از اين‏رو در ساخت خاورميانه بزرگ نيز، گسترش حوزه امنيتى اسرائيل از راهبردهاى اساسى محسوب مى‏ گردد.

د. ترويج دمكراسى‏هاى كنترل شده‏

با تمام شدن تاريخ مصرف «استفاده از دولت‏هاى دست نشانده و مستبد»، آمريكا درصدد بود با ترويج دمكراسى كنترل شده، زمينه را براى روى كار آوردن دولت‏هايى با گرايش به غرب (اسلام‏گرايان معتدل) فراهم نمايد، تا ضمن مقابله با موج اسلام‏گرايى و مهار امواج مردمى معترض به حكومت‏هاى دست نشانده، سيطره خود را بر كشورهاى منطقه افزايش دهد.

ه. زمينه سازى براى برترى تمدنى‏

خاورميانه بزرگ مورد نظر آمريكا، محل تلاقى پنج تمدن از هفت تمدن مورد اشاره هانتينگتون است. هر چند بر اساس نظر وى مرز تمدن‏ها، نقاط جنگ خيز آينده محسوب مى‏ گردد، اما اين منطقه مى‏ تواند خاستگاه اتحاد آتى بر ضد تمدن غرب نيز باشد. لذا آمريكا سعى داشت با حضور در مرزهاى اين پنج تمدن، ضمن كنترل آنها و جلوگيرى از تشكيل بلوك تمدنى در برابر غرب، شرايط مناسب را براى پيروزى غرب در جنگ آينده كه به گفته هانتينگتون جنگ تمدن‏ها خواهد بود، فراهم نمايد.

و . پروسه ملت سازى‏

پطروس غالى دبير كل سابق سازمان ملل معتقد است در دهه‏ هاى اول هزاره سوم، تعداد كشورهاى جهان از مرز عدد 200 خواهد گذشت و در اين سال‏ها جهان شاهد فعال شدن گسل قوميت‏ها و در نهايت ظهور و بروز دولت‏هاى جديد خواهد بود. آمريكا با استفاده از تعدد قوميت‏هاى خاورميانه، برنامه ريزى گسترده‏اى را براى تحريك قوميت‏ها، تجزيه كشورها و تغيير جغرافياى سياسى در خاورميانه، بر اساس منافع ملى كاخ سفيد انجام داده است. در اين راستا نشريه نيروهاى مسلح آمريكا در مقاله ‏اى به قلم پيترز (سرتيپ دوم بازنشسته ارتش آمريكا) خواستار ايجاد تغييراتى در نقشه خاورميانه شده كه در آن، كشور مستقل كردستان بخش‏هايى از ايران، عراق، تركيه و سوريه را به خود اختصاص مى‏ دهد. پيترز معتقد است چنين كشورى، آمريكايى‏ترين كشور در گستره بين بلغارستان تا ژاپن خواهد بود.

وى همچنين پيشنهاد كرده است يك واتيكان اسلامى در مكه يا مدينه تأسيس شود. در اين نقشه، عراق به سه كشور (كردستان، يك كشور عربى شيعه و يك كشور سنى) تجزيه شده و ايران نيز بخش قابل توجهى از گستره خود را به كشورهاى جديد موسوم به كردستان، آذربايجان متحد، كشور شيعه عرب و بلوچستان آزاد واگذار مى‏ كند.

ز . مقابله و مهار اسلام‏ گرايى‏

صدور انقلاب اسلامى، سبب گسترش موج اسلام گرايى و بيدارى اسلامى در جهان بويژه خاورميانه گرديد. از اين‏رو نومحافظه كاران آمريكا در راهبرد خاورميانه‏اى خود سعى كردند با ايجاد سلطه نظامى و تسلط فيزيكى بر خاورميانه قديم، علاوه بر مقابله با موج فزاينده اسلام گرايى در اين منطقه، اين امواج را در بخش‏هاى پيرامونى خاورميانه قديم مهار نمايد.

ح . فرهنگ سازى‏

ترويج فرهنگ و هنجارهاى مورد نظر غرب با بهره‏گيرى از ساز و كارهاى تربيتى، آموزشى و استفاده از ابزار رسانه‏ها، بخش پايانى و نرم‏افزارى طرح خاورميانه بزرگ و از ديگر راهبردهاى خاورميانه ‏اى آمريكا محسوب مى ‏گردد. نومحافظه كاران بر اين انديشه بودند كه با تحقق اين فاز، عملاً مانع‏ترين تمدن (تمدن اسلامى) در برابر تمدن غرب را استحاله كرده و در هنجارها و تمدن غرب هضم و هدم مى‏ كنند.

اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه تبيين طرح خاورميانه‏اى آمريكا علاوه بر تأمين اهداف موضوف، آموزه‏هاى مسيحيت صهيونيسم را نيز در منطقه عملياتى مى‏كرد. مسيحيان صهيونيست، ديپلماسى نظامى گرايانه كاخ سفيد را به ديپلماسى الهى و رسالت الهى آمريكا براى مبارزه با شرارت تعبير مى‏ كنند.

در واقع به يك معنا، خاورميانه بزرگ طرحى است كه لابى صهيونيسم براساس سناريوى به اصطلاح دينى ساخته و سر هم بندى كرده است تا از اين طريق منافع آمريكا و اسرائيل در منطقه به همراه امنيت كشور اسرائيل حفظ و تأمين شود.

شكست طرح «خاورميانه بزرگ»

با موضوعيت يافتن تروريسم و القاعده، پس از حوادث يازدهم سپتامبر، فرصت بسيار مغتنمى از جهت بين المللى فراهم شد كه سردمداران كاخ سفيد و لابى صهيونيزم بتوانند، تسخير خاورميانه قديم را براى رسيدن به «خاورميانه بزرگ» در دايره طرح ريزى و اقدامات خود قرار دهند، تهاجم نظامى به افغانستان و عراق و سرنگونى دولت‏هاى دست نشانده طالبان و صدام، آغاز مرحله اول طرح خاورميانه بزرگ، يعنى دولت سازى در منطقه خاورميانه قديم را معنا مى ‏بخشيد، اما پروژه دولت سازى نه تنها به شكست انجاميد، بلكه فرصتى براى اسلام گرايان فراهم شد، تا با استفاده از آن، به صورت دموكراتيك از نردبان قدرت بالا بروند، پيروزى حزب اللَّه در انتخابات پارلمانى لبنان و مشاركت در دولت، پيروزى حماس در فلسطين، پيروزى مجاهدين افغانى در مجلس قانون گذارى و پيروزى ائتلاف يكپارچه در عراق و روى كار آمدن دولت اسلامى همه و همه نشانه‏هاى شكست طرح خاورميانه بزرگ و نويد «تشكيل خاورميانه اسلامى» بود.

خاورميانه اسلامى‏

با پيروزى‏ هاى مكرر دولت‏هاى اسلامى، صورت بندى جديد در منطقه تحت عنوان «خاورميانه اسلامى» شكل يافت، خاورميانه‏ اى كه ويژگى‏ هاى آن كاملاً با منافع آمريكا و غرب در تضاد بود.

بنگاه هاى تبليغاتى غرب در ابتدا سعى كردند با مترادف قرار دادن خاورميانه اسلامى با هلال شيعى (ايران، عراق، سوريه و لبنان) مانع از رشد و رويكرد ساير ملت‏هاى مسلمان و دينى منطقه به آن شوند. اما پيروزى حماس در فلسطين و اخوان المسلمين در مصر، نظام سلطه را در مقابل جريان قوى اسلام گرا قرار داد، و اين دولت‏هاى اسلامى و مستقل، نسخه كنترل شده دموكراسى غربى را بى خاصيت نمودند. كاهش مقبوليت دولت آمريكا و معرفى آن به عنوان يك نظام سلطه جو و غارتگر منطقه، نفوذ بيشتر ايران در كشورهاى منطقه به عنوان كشور ام‏القراء، تبديل اسرائيل به يك رژيم جعلى و فاقد مشروطيت، وجود اهرم فشار نفت، وجود ذخاير انرژى جهان، فراگير بودن دين مقدس اسلام، جمعيت قابل توجه، «خاورميانه اسلامى» را به يكى از بازيگران اصلى و بسيار متأثر در صحنه بين ‏المللى تبديل نموده است.

خاورميانه جديد

طرح «خاورميانه جديد» مدل تعديل شده طرح «خاورميانه بزرگ» است، كه نقطه مقابل خاورميانه اسلامى است.
طرح «خاورميانه جديد» حول رژيم اشغالگر قدس، بعنوان مهمترين شريك استراتژيك آمريكا خواهد بود و تضمين امنيت رژيم و نابودى تمام سلاح‏ هايى كه مى ‏توانند اراضى اشغالى را مورد هدف قرار دهند، بعنوان اولين هدف شناخته شده است، بخصوص اين كه به رسميت شناخته شدن اين رژيم، توسط اجراى «نقشه راه» كه تضمين كننده اين رژيم است مجدداً مورد اهتمام آمريكا و هم پيمانانش است.

به همين منظور آمريكا و غرب، تمام تلاش خود را براى سقوط دولت‏هاى حماس فراهم كرد، در حوزه لبنان نيز خلع سلاح و به انزوا كشيدن حزب‏ اللَّه در صحنه سياسى در دستور كار قرار گرفت، فاز اجرايى دستيابى به اين هدف، باترور رفيق حريرى - كه طرح اصلى آن توسط موساد و آمريكا برنامه ريزى شده بود - آغاز گشت، آمريكا تلاش كرد كه از يك طرف با متهم كردن سوريه به دست داشتن در اين ترور، ارتش اين كشور را وادار به عقب نشينى از خاك لبنان نمايد، از طرف ديگر با اين ادعا كه حزب اللَّه وابسته به سوريه است، موضع اين گروه را در لبنان تضعيف و با استفاده از نفوذ خود در برخى از گروه هاى مخالف حزب اللَّه و فعال كردن گسل‏هاى سياسى و فرقه‏اى در لبنان، طرح انقلاب مخملى در اين كشور را با برگزارى تظاهرات عليه اين جنبش و مطالبه خلع سلاح آن، به اجرا درآورد، اما اين ترفندها هم مؤثر واقع نشد و حتى در جبهه سوريه و عراق هم طرح‏هاى آن در اختلافات فرقه‏اى بين شيعه و سنى با شكست مواجه شد.

زمزمه‏ هاى جنگ عليه لبنان‏

در جلسه‏اى كه با حضور سران رژيم صهيونيستى در كاخ سفيد برگزار شد، سناريوى جنگ در خاورميانه (لبنان، سوريه، فلسطين...) تهيه گرديد، پس از جلسه مذكور، آمريكا، نشست چند جانبه‏اى را در يكى از كشورهاى عربى با برخى از سران دست نشانده برگزار كرد تا با استفاده از نگرانى اين كشورها، از رشد خاورميانه اسلامى و تقويت جبهه ايران و شيعيان در منطقه و لزوم برقرارى توازن و تقويت جبهه كشورهاى همسو آمريكا (اردن، مصر، عربستان و...)، موافقت آنها را جهت برخورد با حماس، حزب اللَّه و سوريه جلب نمود. مرحله اول اين سناريو شامل حمله به غزه با هدف سرنگونى دولت حماس، دستگيرى و سركوب انقلابيون و مهار انتفاضه فلسطين بود كه اين مرحله توسط رژيم صهيونيستى با بهانه اسارت سرباز اسرائيلى انجام پذيرفت و بيش از 60 نفر از نمايندگان مجلس فلسطين كه وابسته به حماس بودند، ربوده شدند.

مرحله دوم اين سناريو، تهاجم به لبنان و اشغال جنوب اين كشور تا حد فاصل رودخانه ليطانى به منظور مرعوب نمودن دولت لبنان، فعال كردن گسل‏هاى سياسى - فرقه‏ اى عليه حزب اللَّه و بهره‏گيرى از افكار عمومى، براى خلع سلاح اين حزب به شمار مى‏ آمد كه اين امر هم با تجاوز اسرائيل به مرز لبنان و بهانه اسير شدن دو نظامى بدست رزمندگان حزب اللَّه، صورت گرفت.

اهداف جزئى ‏تر تاكتيكى و راهبردى و سياسى رژيم صهيونيستى از جنگ عليه فلسطين و لبنان پس از دو عمليات «اوهام برباد رفته» و «وعده صادق» را مى‏ توان در چند نكته خلاصه كرد:

- سرپوش گذاشتن بر شكست امنيتى و نظامى از طريق عمليات گسترده و بسيج مجدد توده صهيونيست‏ها و جلب حمايت آن‏ها و بازگرداندن اعتبار از دست رفته ارتش اسرائيل به آن و تأكيد بر اين نكته كه صهيونيست‏ها ابتكار عمل را در دست دارند.

- فرسوده كردن مقاومت فلسطين و لبنان در ابعاد مادى و انسانى و تضعيف بنيه نظامى و لجستيكى مقاومت حزب اللَّه.

- نابودى درآمدهاى ملت‏هاى فلسطين و لبنان و توانايى‏ها و امكانات اين دو سرزمين و مؤسسات زيربنايى آنها، جهت پيچيده كردن وضع داخلى و تشديد اختلافات ميان گروه‏هاى سياسى متخاصم در داخل فلسطين و لبنان، با زير فشار گذاشتن مردم در ابعاد اقتصادى و معيشتى و انزواى داخلى مقاومت و مجازات حاميان مردمى مقاومت و هواداران آن.

- تحميل طرح‏هاى سياسى و نظامى و امنيتى و حتى اقتصادى و اجتماعى تازه براى تغيير وضع موجود و با ترسيم نقشه سياسى از طريق اسقاط كابينه فلسطين به رهبرى جنبش حماس و تحميل وضعيت جديد نظامى بر مرزهاى شمالى فلسطين اشغالى و تحريك جامعه جهانى به اجراى قطعنامه 1559 كه در آن بر تسريع خلع سلاح مقاومت تأكيد شده است.

- آزادى نظاميان اسير صهيونيستى از دست مقاومت، بدون پرداختن هزينه سياسى كه مى ‏تواند محبوبيت مقاومت را افزايش دهد و آن را به استمرار انجام چنين عملياتى تشويق كند.

- ضربه زدن به حلقه قدرتمند زنجيره جبهه پايدارى (متشكل از ايران، سوريه، لبنان، حزب اللَّه) و افزايش فشارها بر سوريه و لبنان و ايران، جهت جلوگيرى از ادامه حمايت آنها از مقاومت.

بر همين اساس، شبهه مطرح شده از سوى بعضى از كشورهاى عربى و تبليغات غرب، مبنى بر ماجراجويى حزب اللَّه جهت آغاز جنگ بى‏معنا است، زيرا طرح از پيش تعيين شده آمريكا و متحدان، براى حمله به لبنان كاملاً مشخص است، از طرف ديگر عدم حمايت كشورهاى عربى و سكوت مرگبار اين كشورها در جنگ اسرائيل با حزب اللَّه و كشتار وحشيانه مردم لبنان، به خوبى نشان مى ‏دهد كه اين جنگ با هماهنگى كشورهاى عربى! صورت پذيرفته است.

البته طرح خاورميانه جديد، مرحله سوم و چهارمى را هم در پى داشت كه در آن پس از موفقيت در حمله به فلسطين و لبنان، اين توانايى به نظام سلطه بخشيده مى‏ شد كه سومين مرحله را نيز با هدف تغيير رفتار سوريه جهت به رسميت شناختن اسرائيل و در صورت نياز تغيير ساختار آن كشور را عملياتى نمايد، در مرحله چهارم صحنه عراق مورد توجه قرار مى‏گرفت، بدين ترتيب كه پس از حذف زرقاوى و رشد فزاينده اقدامات تروريستى، با استفاده از تركيب جديد و افراطى‏تر از القاعده و با ناكارآمد نشان دادن دولت اسلامى، مقدمات لازم جهت سرنگونى دولت ائتلافى فراهم مى‏گردد. اما هيچ كدام از اين مراحل به سرانجام نرسيده و خيال خام طرح جديد خاورميانه آمريكا و اسرائيل، با مقاومت حزب اللَّه لبنان به رهبرى سيد حسن نصراللَّه، چون نوزادى مرده متولد گرديد. آرى! مقاومت حزب اللَّه ارتش شكست ‏ناپذير اسرائيل را - كه ششمين ارتش جهان از جهت تجهيزات مى‏باشد - با ضربات سختى متوقف نمود و همه كارشناسان نظامى جهان و دولت‏ها، اعراب و حتى اسرائيلى ‏ها متعجب و شرمنده ساخت.

جنگ نابرابر، پيروزى حزب اللَّه‏

سيد حسن نصراللَّه در پيام خود در آغاز جنگ چنين گفت:

«از حالا به بعد شما جنگى تمام عيار خواستيد، پس اين هم جنگ تمام عيار شما؛ اين را خواستيد. حكومت شما خواست قواعد بازى تغيير كند. بنابراين، قواعد بازى تغيير مى ‏كند. شما نمى ‏دانيد امروز با چه كسى مى‏ جنگيد. شما با فرزندان محمّد صلى الله عليه وآله وسلم، على، حسن و حسين عليهم السلام و با اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و اصحاب او وارد جنگ شده ‏ايد. شما با قومى مى‏ جنگيد كه ايمانى فراتر و برتر از همه انسان‏هاى اين كره خاكى دارد. شما خواستار جنگى تمام عيار با قومى شديد كه به تاريخ و فرهنگ خود افتخار مى‏ كند و قدرت مادى، امكانات، مهارت، خرد، آرامش، عزم، ثبات و شجاعت دارد، به اميد و يارى خدا! روزهاى آينده را ميان ما و شما خواهيم ديد».

با وجود گذشت بيش از يك ماه از جنگ ارتش رژيم صهيونيستى عليه مردم لبنان و مقاومت حزب اللَّه، در حاليكه ارتش اين رژيم، پيشرفته‏ترين امكانات را از نظر هوايى، زمينى و دريايى در اختيار داشت و حتى هم پيمان او، آمريكا جديدترين هواپيماى خود (اف 22) را به همراه بمب‏ها و موشك‏هاى هدايت شونده در اختيار اين رژيم قرار داد، اما مقاومت، هوشيارى و دفاع محكم حزب اللَّه لبنان، مشت آهنين ارتش اسرائيل را ذوب كرد. انهدام يك ناو و يك ناوچه و 2 كشتى تندرو و پيشرفته اين رژيم، از دست دادن بيش از 80 تانك ميركاواى پيشرفته و مجهز، از بين رفتن تعداد زيادى از كماندوهاى ويژه دولت اسرائيل به نام كورانى، شليك بيش از 3000 موشك از سوى حزب اللَّه به شهرهاى مختلف اين رژيم تا عمق 75 كيلومترى (كه در تاريخ اسرائيل بى سابقه است، اعراب نتوانستند در جنگ 6 روزه حتى يك موشك به خاك اسرائيل شليك نمايند) كه مناطق اقتصادى و توريستى اسرائيل را فلج كرد و تلفات سنگينى را به همراه داشت، شكست پى‏درپى نيروى زمينى اسرائيل و هلى بردهاى آنها به همراه تلفات نظامى فراوان ارتش اسرائيل، در جبهه هوايى هم با وجود ادعاهاى رژيم صهيونيستى، مبنى بر بمباران مواضع حزب اللَّه، عملاً آسيب جدى به توانايى سايت موشكى حزب اللَّه در هدف قرار دادن اسرائيل بوجود نيامد، همه اين موارد نشان دهنده خرد شدن استخوان‏هاى نظامى اسرائيل در زير پاهاى رزمندگان حزب اللَّه است. به طول كلى به نظر مى‏ رسد تهاجم كلاسيك ارتش اسرائيل به لبنان، تنها باعث تقويت و پيروزى حزب اللَّه شده است و اگر استراتژيست‏هاى ارتش اسرائيل بخواهند به راهبرد جنگى خود ادامه داده و به آتش بس ملتزم نشوند به دام نبرد با حزب اللَّه خواهند افتاد، كه اين امر تنها هزينه اقتصادى و سياسى به اسرائيل تحميل خواهد كرد. واقعيت آن است كه با تخريب زير بناهاى لبنان، به اقتصاد اسرائيل هم ضربات سنگينى وارد شده است، كاهش درآمد هفتگى 2 ميليارد دلارى توليدات سالانه اسرائيل كه 125 ميليارد دلار مى ‏باشد يكى از اين موارد مى‏ باشد. اين رقم چندين برابر خسارت وارد شده به لبنان است و اين شكاف ميان خسارت طرفين، فشار را بر اسرائيل براى متوقف كردن يورش‏هاى آنها افزايش مى‏دهد تا اين مسأله به تشديد بحران در تل‏آويو نينجامد.

علل ناتوانى ارتش اسرائيل در برابر حزب اللَّه‏

1. سردرگمى استراتژى ارتش اسرائيل: جنگى كه گمان مى‏ شد در يك هفته و با بمباران هوايى لبنان كه از لحاظ اقليمى در شرايطى مشابه جنگ افغانستان بود، به سود اسرائيل پايان يابد. با عدم تمركز آرايش نظامى حزب اللَّه و فقدان پايگاههاى نظامى متمركز، كاركرد حملات هوايى و آتش توپخانه زمينى و دريايى اسرائيل را خنثى كرد. اين ارتش حجم گسترده حملات را در حد كشتار غير نظاميان تقليل داد و باعث شد تا افكار عمومى و فضاى بين‏ المللى را عليه تل آويو تغيير دهد.

2. شكل يافتن ساختارى حزب اللَّه در قالب يك ارتش سازمان يافته چريكى و هوشيار و پيشرفته: در جنگ‏ها، زمين نقش تعيين كننده‏اى دارد و از مهمترين عوامل شروع و ادامه جنگ كلاسيك است، اما در اين جنگ مسأله زمين‏گيرى به نقطه ضعفى فراگير، در فرآيند حمله اسرائيل تبديل شده، چرا كه اسرائيل بارها و بارها با اشغال و تصاحب زمين‏هاى لبنان، هزينه‏هاى زيادى را پرداخت كرده است. از سوى ديگر حضور اسرائيل در خاك لبنان، بهترين فرصت براى حزب اللَّه به شمار مى ‏رود، زيرا:

الف. مشروعيت ادامه مقاومت اسلامى و حضور مقتدرانه اين تشكل در لبنان افزايش يافته.

ب. مخالفان در انفعال قرار مى‏ گيرند.

ج. هدف آسان و قابل دسترسى، براى عمليات حزب اللَّه فراهم مى‏ شود.

د. كاهش فشار داخلى بر خلع سلاح حزب اللَّه توسط گروههاى وابسته داخلى بعد از ترور رفيق حريرى و قطعنامه 1559 سازمان ملل.

ه. كاهش فشارهاى بين‏المللى مبنى بر خلع سلاح حزب اللَّه لبنان توسط قطعنامه سازمان ملل.
3. عدم آسيب‏پذيرى يكسان طرفين در برابر تلفات انسانى و نظامى: تفكر استشهادى حاكم بر حزب اللَّه، شهادت نيروهاى اين تشكل را به عامل تقويت كننده و برانگيزاننده در نبرد تبديل مى ‏كند و شمار بيشمارى از مردم را به آنها پيوند مى‏ دهد، اما در آنسوى ديگر و در جبهه مقابل، ارتش اسرائيل به شدت در برابر تلفات انسانى آسيب‏پذير است و افزايش آن موجب تضعيف روحيه و فشار افكار عمومى اسرائيل و خوددارى سربازان اين ارتش از حضور در جبهه مى‏ گردد.

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى در مورد تهاجم رژيم صهيونيستى به لبنان‏

- امروز دفاع از حزب اللَّه لبنان، بر همه جامعه اسلامى واجب است.

- گرگِ درنده وحشىِ آدمخوار صهيونيست به جان مردم لبنان افتاده است؛ از «حزب اللَّه»، مجاهد فى سبيل اللَّه، تودهنى مى‏ خورد؛ ولى بر روى سر كودك مسلمان در «قانا» و در بقيه نقاط لبنان بمب مى ‏ريزد.

- اين قضيه‏اى كه براى لبنان و به طور خاص براى شيعيان آن پيش آورده‏اند، براى همه ملت‏ها و كشورها و فرق اسلامى ممكن است پيش بيايد؛ نمى ‏شود به قدرت‏ها چشم دوخت. امت اسلامى بايد بتواند از خودش دفاع كند؛ بايد بتواند موجوديت خود را حفظ كند.

- سم مهلك دنياى اسلام تفرقه است. اين تفرقه، ملت‏ها را از هم جدا مى‏ كند؛ دلها را از هم جدا مى‏ كند.
- هم سُنى‏ ها بدانند، هم شيعه ‏ها بدانند؛ همه، در ايران و در دنياى اسلام، اين را بدانند كه اختلاف شيعه و سنى يكى از ابزارها و چماقهاى دشمن عليه امت اسلامى است.

- بارها ديده شده است، امروز هم مكرراً ديده مى‏ شود، كه قدرت‏هاى مستكبر عالم، آن وقتى كه پاى مسلمان‏ها در ميان است، چشم بر روى هر جنايتى كه عليه مسلمان‏ها شود، مى‏ بندند.

منابع و مآخذ

1. سايت باشگاه انديشه‏

2. سايت قدسنا

3. سايت خبرگزارى فارس‏

4. سايت مؤسسه مطالعات و تحقيقات انديشه‏سازان نور

5. سايت همشهرى ديپلماتيك‏

6. سايت جمعيت دفاع از ملت فلسطين‏

7. سايت رصد

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.