يهود، ملت برگزيده!

تاریخ انتشار:
یهوديان، همانند بسيارى از ملتهاى معاصر خويش از قبيل يونانيان و روميان، خود را نژاد برتر دانسته و هيچ ملتى را همتاى خويش نمى‏دانند و آيين يهود را نيز آيين انحصارى خويش دانسته و حتى براى گسترش آن در ميان ديگر ملل، تبليغى نداشته و ندارند؛ زيرا آيين يهود را مخصوص «بنى اسراييل» مى ‏دانند و افراد غير اسراييلى را، اگر چه به آيين يهود درآيند، در رديف بنى ‏اسراييل قرار نمى ‏دهند.

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| مقاله يهود، ملت برگزيده!(به مناسبت روز جهانى قدس)، کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
نگارنده: حجةالاسلام محمد مهدى كريمى‏ نيا

مقدمه

امام خمينى ‏رحمه الله در مورد روز قدس چنين فرمودند:
«جمعه آخر ماه مبارك رمضان، روز قدس است. روز قدس كه همجوار شب قدر است، لازم است كه در بين مسلمانان احيا شود و مبدأ بيدارى و هوشيارى آنان باشد... هان اى مسلمانان جهان و مستضعفان گيتى، به پا خيزيد... تا كى بايد قدس شما در زير چكمه تفاله ‏هاى آمريكا، اسراييل غاصب پايكوب شود؟ تا كى سرزمين قدس، فلسطين، لبنان و مسلمانان مظلوم آن ديار در زير سلطه جنايتكاران به سر برند و شما تماشاچى باشيد؟»(1)
جمعه آخر ماه رمضان، يادآور حضور ميليونى مردم مسلمان ايران و ديگر مسلمانان جهان در اعلام همدردى با ملت مظلوم فلسطين است. ملّتى كه بيش از پنجاه سال از سرزمين مادرى خود آواره و بى‏ خانمان شده ‏اند. به مصداق روايت نبى اكرم‏ صلى الله عليه وآله وسلم: «مَن أَصبَحَ وَ لَم يَهتَمَّ بِاُموُرِ المُسلِمينَ فَلَيسَ بِمُسلِمٍ»، اعلام همدردى و اهتمام به وضعيت مسلمانان مظلوم فلسطين، نه تنها يك وظيفه سياسى، بلكه يك وظيفه شرعى و دينى نيز مى ‏باشد.
در اين نوشتار، به انديشه ‏هاى يهود و رژيم اسراييل و عملكرد آنها در طول تاريخ اشاره مى‏ شود و سعى شده است كه از آيات، شأن نزول آنها و ديگر شواهد مسلّم تاريخى استفاده شود. از نظر قرآن كريم، قوم يهود به خاطر پيمان شكنى، خيانت و تجاوز به حقوق مردم و حدود الهى، تحريف كتاب خدا، دنياگرايى و دلبستگى فوق ‏العاده به لذايذ دنيوى، مرگ گريزى، كشتن انبيا و صالحان، ترك امر به معروف و نهى از منكر، كفران نعمت‏هاى الهى، نژادپرستى و خودخواهى، سزاوار مذمت و غضب الهى مى‏ باشند.
در مواردى نيز براى بيان عقايد يهود، به «تورات» و كتاب «تلمود» - شرح تورات - اشاره شده است. در نهايت روشن خواهد شد كه با وجود اينهمه سوابق آشكار، دشمنى و فتنه‏ انگيزى اسراييل و يهود در ذات آنها نهفته است و صلح ‏طلبى و همزيستى مسالمت ‏آميز با كشورهاى اسلامى، شعار فريبنده ‏اى بيش نيست. اين عده، همچنان به شرارت، ظلم و پيمان شكنى خود ادامه مى‏ دهند و هدف آنان از مذاكراتى همچون «كمپ ديويدِ دوّم»، رسيدن به آن اهدافى است كه از طريق جنگ نتوانستند به آن دست يابند.

1. روابط بين ‏الملل در آيين يهود

يهوديان، همانند بسيارى از ملت هاى معاصر خويش از قبيل يونانيان و روميان، خود را نژاد برتر دانسته و هيچ ملتى را همتاى خويش نمى ‏دانند و آيين يهود را نيز آيين انحصارى خويش دانسته و حتى براى گسترش آن در ميان ديگر ملل، تبليغى نداشته و ندارند؛ زيرا آيين يهود را مخصوص «بنى اسراييل» مى‏ دانند و افراد غير اسراييلى را، اگر چه به آيين يهود درآيند، در رديف بنى‏ اسراييل قرار نمى ‏دهند.
آيات زيادى از قرآن كريم، مربوط به يهود و قوم بنى اسراييل است. بسيارى از اعمال و عقايد ناپسند اين جماعت، مورد سرزنش قرار گرفته است كه از جمله، نژاد پرستى يهوديان است. علاوه بر قرآن كريم، در تورات فعلى نيز به برترى جويى اين گروه اشاره شده است كه در جاى خود بدان اشاره مى‏ شود.

2. نژاد پرستى يهود از نظر قرآن كريم

الف - يهوديان، فرزندان و دوستان خاص خداوند!
«قُل يا أيُّها الّذينَ هادوا اِن زَعَمتُم أنَّكُم أولياءُ للَّهِ مِن دونِ النّاسِ فَتَمَّنَوُا المَوتَ إن كُنتُم صادِقينَ.»(2) بگو: اى يهوديان! اگر گمان مى‏ كنيد كه (فقط) شما دوستان خداييد نه ساير مردم، پس اگر راست مى‏ گوييد، آرزوى مرگ كنيد (تا به لقاى محبوبتان برسيد!)
خداوند متعال، اين ادّعاى دروغين را رد مى‏ كند و مى‏ گويد كه اگر شما راست مى‏ گوييد و دوست خاص او هستيد، پس چرا اينقدر به زندگى دنيا چسبيده ‏ايد؟! چرا اينقدر از مرگ وحشت داريد؟ اين دليل بر اين است كه شما در ادّعاى خود صادق نيستيد.
«از همه مهمتر اينكه آنها آيين خويش را تنها آيين حق دانسته و ديگران را پيروان خدايان دروغين و محكوم به نابودى و فنا مى‏ دانسته‏ اند و حتى حاضر به انعقاد پيمان با مخالفان خود نبوده ‏اند. از اين جهت، كمترين لطف و ترحمى نسبت به آنان توصيه نشده است و در مواقع جنگ، كمترين حقوقى براى آنان قايل نبوده ‏اند.»(3)

قرآن كريم در آيه ‏اى ديگر، از زبان يهود و نصارا چنين مى‏ گويد:
«وَ قالتِ اليَهوُدُ والنَصارى‏ نَحنُ أبناءُ اللَّهِ و أحباوءه قُل فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنوبِكُم بَل اَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ يَغفِرُ لِمَن يَشاءُ و يُعَذِّبُ مَن يَشاءُ....»(4) يهود و نصارى گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان (خاصِّ) او هستيم. بگو: پس چرا خدا شما را به خاطر گناهانتان مجازات مى‏ كند؟ بلكه شما هم بشرى هستيد از مخلوقاتى كه آفريده است. او هر كسى را كه بخواهد (و شايسته بداند)، مى‏ بخشد و هر كسى را كه بخواهد (و مستحق بداند)، مجازات مى‏ كند....

در تفسير مجمع‏ البيان نيز در ذيل آيه مورد بحث، نقل شده است كه جمعى از يهوديان در برابر تهديد پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به مجازات الهى گفتند: «ما را تهديد مكن؛ زيرا ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم. اگر بر ما خشمگين شود، همانند خشمى است كه انسان نسبت به فرزند خود دارد. يعنى به زودى اين خشم فرو مى‏ نشيند!»(5)

با توجه به آيه شريفه، تنها يهوديان ادّعاى دوستى و فرزندى خدا را نمى ‏نمودند، بلكه مسيحيان نيز در اين عقيده با يهوديان شريك بودند. البته شكى نيست كه آنها خود را حقيقتاً فرزند خدا نمى ‏دانستند. مسيحيان، تنها عيسى‏ عليه السلام را فرزند حقيقى خدا مى‏ دانند و به آن تصريح مى‏ كنند. ولى منظورشان از انتخاب اين نام و عنوان براى خود، اين بود كه بگويند رابطه خاصى با خدا دارند. گويا هر كس كه از نژاد آنها بود و يا جزو آنها مى ‏شد، بدون اينكه اعمال صالحى داشته باشد، خودبه ‏خود از دوستان و فرزندان خدا مى‏ شد!
«جُوزِف گِئِر»، از اينكه دين يهود، با وجود اينكه يك آيين جهانى بوده است، در مقايسه با ديگر اديان، داراى پيروان كمترى است، اظهار شگفتى مى‏ كند. دليل آن، همان امتيازات ويژه‏اى است كه اين گروه براى خود قايلند. وى مى‏ گويد:
«شگفت آنكه اين مذهب توحيدى و اين آيين جهانى، به علّت حوادث تاريخى، به يك قوم خاص منحصر گرديد. زيرا با سرنوشت اين قوم، مخلوط و مربوط شد، وگرنه مى‏ بايستى كه مقبول بسيارى از اقوام مى‏ گرديد».(6)

اما در منطق اسلام، همه ملّتها در پيشگاه پروردگار، برابر و يكسانند و هيچ برتريى وجود ندارد مگر به تقوا. «إنَّ أكَرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقيكُم.»(7) همانا گرامى ‏ترين شما در نزد خدا، باتقواترين شماست.

قرآن مجيد، بهترين ملّت را اينگونه توصيف مى‏ كند:
«كُنتُم خَيرَ اُمَّةٍ اُخرِجت لِلنَّاسِ تَأمُروُنَ بِالمَعروفِ وَتَنهَونَ عَنِ المنكَرِ وَتُؤمِنونَ بِاللَّهِ وَلَو آمَنَ اَهلُ الكتابِ لَكانَ خَيراً لَهُمَ مِنهُم المؤمِنونَ وَاَكثَرُهُمُ الفاسِقونَ.»(8) شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شدند؛ (زيرا) امر به معروف و نهى از منكر مى‏ كنيد و به خدا ايمان داريد. و اگر اهل كتاب، (به چنين برنامه و آيين درخشانى) ايمان آورند، براى آنان بهتر است. (ولى تنها) عدّه كمى از آنها با ايمانند و بيشتر آنها فاسقند.

ب - يهود، ملت برگزيده (نبودن عذاب براى قوم يهود)!
يكى از دلايل خودخواهى و اعتقاد به برترى ملت يهود، اين است كه آنان خود را تافته‏اى جدا بافته دانسته و معتقدند كه گنهكاران ملّت يهود، فقط چند روزى بيشتر مجازات نخواهند شد و سپس بهشت الهى براى ابد در اختيار آنان خواهد بود.
اين امتيازطلبى، با هيچ منطقى سازگار نيست. زيرا هيچگونه تفاوتى در ميان انسانها، از نظر كيفر و پاداش اعمال در پيشگاه خدا وجود ندارد.
قرآن كريم، به يكى از گفته‏ هاى بى‏ اساس يهود كه آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمه قسمتى از انحرافات آنها شده است، اشاره كرده و مى ‏فرمايد:
«وَ قالوا لَن تَمَسَّنا النارُ إلّا أيّاماً مَعدودةً قُل أَتَّخَذتُم عِندَ اللَّهِ عَهداً فَلَن يُخلِفَ اللَّهُ عهدَهُ أم تَقولونَ عَلى اللَّهِ ما لا تَعلَمونَ.»(9) و گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزى، به ما نخواهد رسيد. بگو: آيا پيمانى از خدا گرفته‏ايد - و خداوند هرگز از پيمانش تخلّف نمى‏ورزد - يا چيزى را كه نمى‏دانيد، به خدا نسبت مى‏ دهيد؟!
مگر يهوديان چه كرده بودند كه مى‏ بايست تبصره‏اى به سود آنها بر قانون كلى مجازات زده شود؟ به هر حال، آيه فوق با يك بيان منطقى، اين پندار غلط را ابطال مى‏ كند و مى‏ گويد: اين گفتار شما از دو حال خارج نيست: يا بايد عهد و پيمان خاصى از خدا در اين زمينه گرفته باشيد - كه نگرفته ‏ايد - و يا به خدا دروغ و تهمت مى‏ بنديد!
از آيات مورد بحث، استفاده مى ‏شود كه روح تبعيض نژادى يهود كه امروز نيز در دنيا سرچشمه بدبختي هاى فراوان شده، از دير باز در ميان يهود وجود داشته است و امتيازات موهومى براى نژاد بنى اسراييل قايل بوده ‏اند. متأسفانه بعد از گذشتن هزاران سال، هنوز آن روحيه بر آنها حاكم است و در واقع، پيدايش كشور غاصب اسراييل نيز نشانگر همين روح نژادپرستى است.
در تفسير مجمع ‏البيان و تفاسير ديگر آمده است كه مسلمانان و اهل كتاب بر يكديگر افتخار مى‏ كردند. اهل كتاب مى‏ گفتند: «پيامبر ما قبل از پيامبر شما بوده است و كتاب ما از كتاب شما سابقه‏ دارتر است.» و مسلمانان مى‏ گفتند: «پيامبر ما خاتم پيامبران است و كتابش آخرين و كاملترين كتب آسمانى است. بنابراين، بر شما برترى داريم.»
و طبق روايت ديگرى، يهوديان مى‏ گفتند كه ما ملتى برگزيده ‏ايم و آتش دوزخ، جز روزهاى معدودى به ما نخواهد رسيد؛ «وَ قالوا لَن تَمَسَّنَا النارُ إِلّا أيّاماً مَعدودَةً.» و مسلمانان مى‏ گفتند كه ما بهترين امتها هستيم. زيرا خداوند درباره ما گفته است: «كُنتُم خَيرَ اُمَةٍ.»(10)
در بطلان ادعاهاى فوق، آيه ذيل نازل گرديد:
«لَيسَ بِأمانيِّكُم ولا أمانىِّ أهلِ الكتابِ مَن يَعمَلُ سوءًا يُجزَبِهِ ولا يَجِد لَهُ مِن دونِ‏اللَّهِ وَليّاً ولا نصيراً.»(11) (فضيلت و برترى) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست؛ هر كسى كه عمل بدى كند، كيفر داده مى ‏شود و ولى و ياورى جز خدا، براى خود نخواهد يافت.
ادّعاى نبود عذاب براى قوم يهود، در كتاب تورات هم مشاهده مى‏ شود:
«خداوند، رحمان و كريم است. دير غضب و بسيار رحيم. تا به ابد محاكمه نخواهد نمود و خشم را هميشه نگاه نخواهد داشت. با ما مطابق گناهانمان عمل ننموده و به ما به حسب خطاهايمان جزا نداده است. زيرا همان قدر كه آسمان از زمين بلندتر است، رحمت او هم بر ترسندگانش عظيم است. به اندازه مشرق از مغرب دور است و به همان اندازه، گناهان ما را دور كرده است. همانطورى كه پدر بر فرزندان خود رئوف است، خداوند نيز بر ترسندگان خود رأفت مى‏ نمايد. زيرا سرشت ما را مى‏ داند و به ياد دارد كه ما خاك هستيم».(12)
همچنين در بخشى از تورات آمده است:
«ارتداد ايشان (بنى اسراييل) را شفا داده، ايشان را بدون هيچ چشم داشتى، دوست خواهم داشت. زيرا خشم من از ايشان برگشته است. براى اسراييل، مثل شبنم خواهم بود و او مانند سوسن، گل خواهد كرد و مثل لُبنان، ريشه‏هاى خود را خواهد دوانيد. شاخه‏ هايش پراكنده شده، زيبايىِ او مثل درخت زيتون و عطرش مانند لُبنان خواهد بود. آنانى كه زير سايه ‏اش ساكن مى‏ باشند، مثل گندم خواهند زيست و مانند مو گل خواهند آورد».(13)

ج - نجات دسته جمعى يهود!

يكى از اعتقادات يهود اين است كه سعادت و نجات ابدى را جمعى مى‏ دانند، نه فردى و مجرد انتساب به ذرّيه حضرت ابراهيم‏ عليه السلام نجات جاودانى را براى شخص، تضمين مى‏ نمايد. اين توهم باطل، قرنهاى متمادى، بر افكار يهود سايه افكنده بود و آنها را به صورت گناهكارترين مردم از نظر انحرافات اخلاقى و اعمال ناپسند در آورد و در نتيجه از طرف تمام اقوام و مللى كه با آنان همزيستى داشتند، مورد تحقير و اهانت قرار گرفتند.
در ردّ اين انديشه گمراه، آيات 168 و169 سوره اعراف نازل شد كه در قسمتى از آن آمده است: يهوديان مى‏ گويند كه (اگر ما گنهكاريم،) خداوند به زودى ما را مى‏ بخشد.(14)

د - پول پرستى يهود

در تاريخ بشر، ملتى در پول‏پرستى و مال اندوزى، همچون قوم يهود ديده نشده است. آنها براى رسيدن به اين مقصود، تمام راههاى مشروع و غير مشروع را پيموده ‏اند و تا حدّ پرستش، با حرص و ولع خاصى به جمع آورى مال پرداختند. تا جايى كه حضرت عيسى مسيح كه خداوند او را براى هدايت بنى اسراييل فرستاد، به آنان مى‏ فرمايد:
«لا تَعبُدوا رَبَّينِ: اللَّهَ والمالَ.» دو پروردگار را نپرستيد: خدا و پول!(15)
شايد اين مسأله، با عقيده يهود كه خود را ملّت برگزيده خدا مى‏ پندارند، ارتباط داشته باشد. آنان بدين طريق، مى‏ خواهند كه بر جهان استيلا داشته باشند و البته مال و ثروت، از عوامل مهمّى است كه آنها را به هدف و مقصود خود خواهد رساند.
شايد هم علّت آن، تفكّر مادّى پيروان اين دين باشد كه بجز ظاهر زندگى مادّى، به چيز ديگرى ايمان نداشته و زندگانى جاويدان سراى ديگر، از نظر آنها مفهومى ندارد. قرآن در اين‏ باره مى‏ فرمايد:
«يا أَيُّها الّذينَ آمَنو لا تَتَولَّوا قَوماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيهِم قَد يَئِسُوا مِنَ الْاخِرَةِ كَمايَئِسَ الْكُفّارُ مِنْ أصحابِ القُبور.»(16) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، با قومى كه خداوند آنها را مورد غضب قرار داده، دوستى نكنيد. آنها از آخرت مأيوسند، همان‏گونه كه كفّارِ مدفون در قبرها مأيوس مى ‏باشند.

در ابتداى ظهور اسلام، بعضى از يهوديان مدّعى بودند كه ثواب و پاداش روز رستاخيز مختص به آنهاست. قرآن كريم براى روشن شدن كذب ادعايشان از آنها خواست كه تقاضاى مرگ كنند تا آنان را به نعيمِ خالص و خاص خود برساند:
«قُل إن كانَت لكُم الدارُ الاخِرَةُ عِندَ اللَّهِ خالِصَةً مِن دونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن كُنتُم صادِقينَ.»(17) بگو اگر (آنچنان كه مدعى هستيد) سراى ديگر در نزد خدا مخصوص شما است، نه ساير مردم، پس اگر راست مى‏ گوييد، آرزوى مرگ كنيد.
يهوديان با گفتن اين سخن ها كه بهشت، مخصوص ماست يا ما چند روزى بيشتر در آتش نمى ‏سوزيم، مى‏ خواستند كه مسلمانان را نسبت به آيينشان دلسرد كنند. ولى قرآن پرده از روى دروغ و تزوير آنان بر مى‏ دارد.
در آيات بعد، قرآن مجيد اضافه مى‏ كند:
«ولى آنها هرگز به خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستاده‏ اند، آرزوى مردن نخواهند كرد و خداوند بر اعمال ستمگران آگاه است.
آنها را حريص ترين مردم، حتّى حريصتر از مشركان بر زندگى (اين دنيا و اندوختن ثروت) خواهى يافت. (تا آنجا) كه هريك از آنها دوست دارد كه هزار سال عمر كند. در حالى كه اين عمر طولانى، او را از عِقاب خداوند باز نخواهد داشت وخداوند به اعمال آنها بينا است».(18)
بى شك، سرچشمه بسيارى از جنگها و خونريزى ‏ها در طول تاريخ بشر، برترى جويى نژادى بوده است. مخصوصاً در جنگ جهانى اوّل و دوم كه بزرگترين رقم تلفات و ويرانى را در تاريخ به همراه داشت، نژاد پرستى آلمانها يا حزب نازى، عاملِ غير قابل انكارى بود.
اگر بنا شود كه نژاد پرستان جهان را رده‏ بندى كنيم، بدون شك، يهود در رده ‏هاى بالا قرار خواهد گرفت. هم اكنون، كشورى را كه آنها با نام "اسراييل" تشكيل داده ‏اند، بر مبناى همين مسأله نژادپرستى تأسيس شده است. چه جنايت هاى هولناكى كه براى آن مرتكب شدند، و چه جنايتهاى وحشتناكى كه براى نگهدارى آن مرتكب مى ‏شوند.
در «تِلمُود» كه شرح تورات (عهد عتيق) است و مهمترين كتاب آداب و تعاليم يهود به شمار مى‏ رود، آمده است:

«1- امتياز ارواح يهود از غير يهود،به اين است كه ارواح يهود، جزئى از خدا هستند، همچنانكه پسر، جزئى از پدر است. ارواح يهود، پيش خدا نسبت به ارواح ديگران، عزيز است. زيرا ارواح غير يهود، ارواحى شيطانى و شبيه به ارواح حيوانات است. نطفه غير يهودى، مانند نطفه ديگر حيوانات است.

2- بر فرد يهودى لازم است كه تمام كوشش خود را صرف جلوگيرى از حيات و پيشرفت ديگر ملّتها نمايد تا قدرت مطلقه، تنها براى آنها باشد... پيش از آنكه يهود بر همه ملّتها پيروز شود، لازم است كه جنگ به حالت خود باقى باشد.
3- يك فرد يهودى، در نزد خدا از ملائكه بالاتر است. هرگاه غيريهودى، يهودى را بزند، مثل اين است كه عزّت الهى را زده و مستحق مرگ خواهد بود. اگر يهودى آفريده نشده بود، بركت از زمين مى‏ رفت و باران نمى ‏باريد و خورشيدى آفريده نمى ‏شد.

- فرق ميان انسان و حيوان، مانند فرق ميان يهودى و ديگر ملّتها است. نطفه‏ اى كه ديگر ملّتها از آن، آفريده مى‏ شوند، نطفه چهارپا است.
- ملّتهاى ديگر، مانند سگ هستند. اعياد مقدسه، براى آنها و براى سگها آفريده نشده ‏است. سگ از غير يهودى بالاتر است، زيرا در اعياد، جايز است كه به سگها غذا دهند، امّا به غير يهودى جايز نيست.

4- افراد صالح غير يهودى را بكش. بر يهودى حرام است كه غير يهودى را از مرگ و يا چاهى كه در آن افتاده است، نجات بدهد، بلكه سزاوار است كه جلوى آن را با سنگ بگيرد.

5- كشتن و غصب كردن مال غير اسراييلى، بر اسراييلى ‏ها جايز، بلكه واجب است.

6- املاك غير يهود، مانند مال متروك است و يهودى حق دارد كه آن را تملّك نمايد.

7- خداوند به يهوديان اجازه داده است كه فرآورده‏هاى غير يهودى را مالك شوند.

8- كشتن افراد مسيحى، از امورى است كه لازم است كه از ناحيه يهوديان، عملى گردد.

9- ما تنها ملّت برگزيده خدا در زمين هستيم... خداوند، به خاطر لطفى كه به ما داشته است، حيواناتى از جنس انسان كه عبارت از ساير ملل باشند، براى ما آفريده و آنها را مسخّر ما ساخته است. زيرا خداوند، به خوبى مى‏دانسته است كه ما نيازمند دو نوع حيوان هستيم: يك نوع حيوان لال، مانند چهارپايان و پرندگان؛ و يك نوع (حيوان) ناطق، مانند مسيحى‏ها، مسلمانها، بودايى‏ها و ساير ملل از شرق و غرب.(19)»

3. برخورد يهود با اسلام

عدم پذيرش اسلام توسط يهود، در مرحله اوّل باعث دشمنى ميان مسلمانان و آنان گرديد.
وقتى يهوديان ديدند كه پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله وسلم با تبليغ رسالتش، در دلها الفت و برادرى ايجاد نموده و چنان توده واحد و يكپارچه‏اى از آنها ساخت كه قدرت و حكمروايى آنان را تهديد خواهد كرد، به مخالفت با پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم برخاستند. قرآن كريم، بعضى از نيّات آنان را در مبارزه با اسلام آشكار كرد تا مسلمانان از آسيبشان بر حذر باشند.
در اينجا، به بعضى از برخوردهاى آنان اشاره مى‏شود:

الف - محاصره اقتصادى
گروهى از يهوديان، براى منصرف كردن مسلمانان از آيين خود، اقدام به كار جديدى نمودند وبا خوددارى از پرداخت هر گونه دِين، امانت و يا معاملاتى كه بر ذمّه آنها بود، براى افرادى كه به دين مقدّس اسلام مشرف شده بودند، مشكل اقتصادى ايجاد كردند.
و در ميان اهل كتاب (از نصارا)، كسانى هستند كه اگر ثروت زيادى به رسم امانت به آنها بسپارى، به تو باز مى‏ گردانند و برخى ديگر از اهل كتاب (يهوديان)، كسانى هستند كه اگر يك دينار هم به آنان بسپارى، به تو باز نمى‏ گردانند، مگر تا زمانى كه بالاى سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشى. اين به خاطر آن است كه مى‏ گويند: ما در برابر امييّن (غيريهود)، مسؤول نيستيم. و بر خدا دروغ مى‏ بندند، در حالى كه مى‏ دانند كه (دروغ مى‏گويند.)(20)
گروهى از مردم، قبل از اسلام، كالايى را به يهوديان فروختند و پس از فروش كالا، مسلمان شدند. هنگامى كه پول كالا را از آنان مطالبه نمودند، يهوديان گفتند كه هيچ امانت و اداى دِينى از شما برگردن ما نيست، زيرا شما آيين خود را ترك كرديد. و ادعا كردند كه اين دستور در كتابشان آمده است.
آنها مى‏گ فتند: «ما اهل كتاب هستيم و پيامبر و كتاب آسمانى، در ميان ما بوده است. بنابراين، اموال ديگران براى ما احترامى ندارد.» اين مطلب، به قدرى در نزد آنان مسلّم بود كه جنبه اعتقادى و مذهبى به خود گرفته بود.
يهود يان مى‏گفتند كه ما در تصرف و غصب اموال عرب مجاز هستيم. زيرا آنان مشركند و از مرام موسى پيروى نمى‏كنند».(21)

ب - فتنه‏انگيزى در ميان مسلمانان

يكى از يهوديان به نام «شاس بن قيس» كه پيرمردى تاريكدل و در كفر و عناد، كم‏نظير بود، روزى از كنار گروهى از مسلمانان مى‏ گذشت و ديد كه جمعى از طايفه «اوس» و«خَزرج» كه سالها با هم جنگهاى خونينى داشتند، در نهايت صفا و صميميت گرد هم نشسته، مجلس اُنسى به وجود آورده‏ اند.
او از ديدن اين صحنه، بسيار ناراحت شد وبا خود گفت كه اگر اينها تحت رهبرى محمّدصلى الله عليه وآله وسلم به همين راه پيش روند، موجوديت يهود به خطر مى‏ افتد. در اين حال، نقشه‏اى به نظر او رسيد؛ به يكى از جوانان يهودى دستور داد كه به جمع آنها بپيوندد و حوداث خونين «بُغاث» - محلى كه جنگ شديد اوس و خرزج در آن نقطه واقع شد- را به ياد آنها بياورد و آن حوادث را پيش چشم آنها مجسّم سازد.
اتفاقاً، اين نقشه كه با مهارت آن جوان يهودى پياده شد، مؤثر واقع گرديد و جمعى از مسلمانان، با شنيدن اين جريان به گفتگو پرداختند و حتى بعضى از افراد طايفه اُوس و خَزرَج، يكديگر را به تجديد آن صحنه‏ ها تهديد كردند. چيزى نمانده بود كه آن آتش خاموش ديرينه، بار ديگر شعله‏ ور گردد.
خبر به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم رسيد. فوراً با جمعى از مهاجرين به سراغ آنها آمد وبا اندرزهاى مؤثر و سخنان تكان دهنده خود، آنها را بيدار ساخت.
مسلمانان، چون سخنان آرام بخش پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را شنيدند، از تصميم خود برگشتند و سلاحها را بر زمين گذاشته، دست در گردن هم افكنده، بشدّت گريه كردند و فهميدند كه اين از نقشه‏ هاى دشمنان اسلام بوده و صلح، صفا و آشتى، بار ديگر، كينه ‏هايى را كه مى ‏خواست زنده شود، شستشو داد.
در اين هنگام، چهار آيه 98، 99، 100 و101 سوره «آل عمران» نازل شد كه در دو آيه نخست، يهوديانِ اغوا كننده را نكوهش مى‏ كند و در دو آيه بعد، به مسلمانان هشدار مى ‏دهد.

ج - شبهه‏ افكنى در ميان مسلمانان

دشمنان اسلام، مخصوصاً يهود، براى دورساختن مسلمانان از اسلام، از هيچ گونه كوششى فروگذار نبودند و مسلماً اگر مى ‏توانستند كه در يك يا چند نفر از ياران نزديك پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله وسلم نفوذ كنند، ضربه بزرگى بر اسلام وارد مى‏شد و براى تزلزل ديگران نيز زمينه كاملاً مساعدى فراهم مى‏ گرديد.
بعضى از مفسّران نقل كرده‏اند كه جمعى از يهود، كوشش داشتند كه افراد سرشناس و مبارزى از مسلمانان پاكدل، همچون «مَعاذ» و«عَمار» را به سوى آيين خود دعوت كنند وبا وسوسه‏ هاى شيطانى، از اسلام بازگردانند كه اين آيه نازل شد و به همه مسلمانان اخطار داد:
«وَدَّت طائفةٌ مِن أهلِ الكتابِ لَو يُضِلّونَكُم و ما يُضِلّونَ اِلّا أَنفُسَهُم وما يَشعرُونَ.»(22) جمعى از اهل كتاب (يهوديان)، دوست داشتند (و آرزو مى‏ كردند كه) شما را گمراه كنند؛ (امّا آنها بايد بدانند كه نمى ‏توانند شما را گمراه سازند) آنها فقط خودشان را گمراه مى‏ كنند و اين موضوع را نمى‏ فهمند.

د - مبارزه يهود براى تغيير عقيده مسلمانان

خداوند، در قرآن مى‏ فرمايد:
«بسيارى از اهل كتاب، با اينكه حق براى آنها كاملاً روشن شده است، از روى حسد -كه در وجود آنها ريشه دوانده- آرزو مى‏ كردند كه شما را بعد از اسلام وايمان، به كفر بازگردانند. شما آنها را عفو كنيد و گذشت نماييد تا خداوند خودش (فرمان جهاد) را بفرستد. خداوند بر هر چيزى تواناست».(23)
بسيارى از اهل كتاب، مخصوصاً يهود، نه تنها آيين اسلام را نپذيرفتند، بلكه اصرار داشتند كه مؤمنان نيز از ايمانشان بازگردند و انگيزه آنها در اين كار، چيزى جز حسد نبود.
مسلمانان، حتّى در آن زمان، آنقدر قدرت داشتند كه عفو و گذشت نكنند و به مقابله با دشمنان بپردازند، ولى خدا براى اينكه اگر دشمن قابل اصلاح است، اصلاح شود، نخست دستور «عفو و گذشت» مى‏دهد. به تعبير ديگر، نخستين برنامه در برابر دشمن، هرگز نبايد خشونت باشد، بلكه اخلاق اسلامى ايجاب مى‏كند كه نخستين برنامه، عفو و گذشت باشد؛ اگر فايده نداشت، آنگاه توسّل به خشونت مانعى ندارد.(24)

4. يهود و همزيستى مسالمت ‏آميز با مسلمانان!

بر اساس تعاليم تورات موجود و عملكرد يهوديان در طول تاريخ، جايى براى «همزيستى مسالمت ‏آميز» و «حقوق بين‏ الملل» وجود ندارد. آنان، خود را «ملّت برگزيده خدا» مى ‏دانند و براى تحقّق اين ايده، همواره در فكر سلطه و چيرگى بر ديگر اديان و ملل بوده ‏اند. مواردى هم كه به پيشنهادهاى ديگران تن داده ‏اند، جز از روى ضعف و ناتوانى نبوده است و هر موقع كه قدرتى يافته ‏اند، كشتار عظيمى به راه انداخته ‏اند. در گذشته، بيشتر با مسيحيان و امروزه با مسلمانان چنين برخوردى را دارند.
در قرن اخير نيز، گروهى از قوم يهود، يعنى «صهيونيستها»، اقدام به غصب سرزمينهاى ديگران و آواره ساختن آنها از وطنهايشان و كشتن و نابود كردن فرزندانشان نموده‏اند. آنها حتى احترام خانه خدا، «بيت ‏المقدّس» را نيز نگاه نداشتند!
تاريخ، شاهد فجايع اين گروه در «مسجد اَقصى»، از زمان اشغال آن در سال 1967 ميلادى بوده است. در سال 1969 فردى به نام «مايكل رومان»، آتشى در اين مسجد برافروخت كه حدود 1500 متر مربع از مساحت مسجد را در بر گرفت. در اين آتش سوزى، منبر «صلاح ‏الدين»، گنبد مسجد كه داراى آثار معمارى اسلامى باارزشى بود، «مسجد عمر» در داخل مسجد اقصى، محراب «زكريا» و خيلى چيزهاى ديگر سوخت. در سال 1969 ميلادى، گروهى از يهودي ها، مراسم مذهبى خودشان را در مسجد اقصى به جا آوردند و اين عمل را چندين بار تكرار كردند و وقتى با اعتراض مسلمانان روبه ‏رو شدند، قاضى يهود به محق بودن يهود حكم صادر كرد! در سال 1982، يك يهودى آمريكايى، مسجد و نمازگزارانِ آن را با آتش مورد تعرّض قرار داد و در همان سال، فرد ديگرى با مواد منفجره، قسمتى از حرم را تخريب نمود. عدّه زيادى از يهوديان اعلام نمودند كه بايد اين مسجد خراب شود و به جاى آن، معبد يهوديها ساخته شود.(25)
يكى از نويسندگان عرب، در مورد رفتار جنگ‏طلبانه صهيونيست‏ها مى‏ گويد:
«ما داراى دليل واضحى بر توحّش يهود در طى جنگهاى فلسطين، از سال 1948 ميلادى به بعد مى‏ باشيم، به گونه‏اى كه آنان در توحّش و خونريزى، ضرب المثل هستند. كشتارهاى آنها در «دير ياسين»، «الخليل»، «رامُ اللَّه»، «غَزِّه» و ديگر شهرهاى فلسطين.»(26)
آنها به هيچ يك از مصوبات مجامع بين ‏المللى و قطعنامه‏ هاى سازمان ملل، خود را پايبند نمى ‏دانند و علناً و آشكارا همه را زير پا مى‏ گذارند. بدون شك، اينهمه قانون ‏شكنى و بيدادگرى و اعمال ضدّ حقوق بين ‏الملل، ناقض اصل همزيستى مسالمت ‏آميز است و جايى را براى تعاون و همكارى بين المللى، بر اساس حقوق پذيرفته شده جهانى، باقى نمى ‏گذارد.

5. تشكيل دولت اسراييل‏

خاورميانه براى مدّت چندين قرن، تحت استعمار استعمارگران، مخصوصاً انگليس قرار داشت. اين نفوذ و تسلط، بتدريج به ضعف گراييد. آنان مى‏خواستند كه جاى خالى خود را با نيرويى مطمئن و هميشگى پر نمايند تا منافع استعمارى آنان استمرار داشته باشد. از طرف ديگر در سال 1897، «جنبش صهيونيستى يهود»، كنفرانسى را تشكيل داد و در آن، اساس تشكيل دولت يهود پايه گذارى شد. صهيونيسم در آن كنفرانس، علاوه بر تعيين هدف نهايى، ابزار لازم را نيز مشخص كرد كه از جمله آن، تأسيس «سازمان صهيونى جهانى» و ديگر تشكيلات اقتصادى و سياسى لازم جهت تسهيل امر و رفع موانع مهاجرت يهوديان به فلسطين بود. آنان تا سال 1942 ميلادى، به علّت ترس از اعتراض جهانيان، به جاى لفظ «كشور»، كلمه «كانون» را به كار مى ‏بردند.
در نهايت، مهاجرت يهوديان به فسلطين، باخريد زمينهاى فلسطينى و اسكان يهوديان آغاز شد. اين كار، تا قبل از جنگ جهانى اوّل، به علّت مخالفت امپراتور عثمانى، از گستره و رونق كمترى برخوردار بود. با پايان يافتن جنگ اوّل و فروپاشى امپراتورى عثمانى، دولت انگليس از آزادى عمل بيشترى برخوردار شد و فلسطين، به طور رسمى، تحت قيمومت انگليس در آمد. مهاجرت يهوديان به فلسطين، به صورت گسترده ‏ترى ادامه پيدا كرد و وقتى فلسطينيان از فروش زمينهاى خود امتناع ورزيدند با قتل، غارت، تجاوز و انواع ظلمها مواجه شدند.
با افزايش جمعيّت مهاجر يهودى، صهيونيست‏ها موجوديت دولت اسراييل را اعلام كردند و كشورهايى همچون انگليس و آمريكا، فوراً آن را به رسميّت شناختند. كشورهاى عرب و مسلمان، به مقابله با اين امر پرداختند كه نمونه آن، جنگ شش روزه اعراب و اسراييل در سال 1967 ميلادى است. اين جنگ، به دليل تهديدهاى ابرقدرتها عليه مسلمانان و دعوت به آتش ‏بس، ارسال تجهيزات فراوان براى رژيم اشغالگر و حمله ناگهانى هواپيماهاى اسراييل به فرودگاه‏هاى كشورهاى عربى، منجر به شكست مسلمانان شد و اراضى اشغالى را از 5/3 ميليون كيلومتر، به بيش از27 ميليون كيلومتر رساندند و غير از چند شهر مهّم، 205 روستاى فلسطين را تصاحب كردند و علاوه بر كشتار و ظلمهاى فراوان، 1200000 انسان بى‏ گناه را آواره ساختند. در آمريكا و كشورهاى اروپايى، براى شكست مسلمانان جشن گرفته شد. از آن تاريخ به بعد، اسراييل و حاميانش با ايجاد اختلاف در ميان كشورهاى اسلامى، به دنبال مشروعيت و تحكيم موقعيت اقتصادى و سياسى خود مى‏ باشند و با شعار صلح ‏طلبى و همزيستى مسالمت ‏آميز، به رابطه خود با كشورهاى اسلامى ادامه مى‏دهد. در اين ميان، بعضى از كشورهاى منطقه مانند مصر، با انعقاد قرارداد صلح، آب به آسياب دشمن ريختند. هم اكنون با حذف شوروى از صحنه رقابتهاى سياسى خاورميانه، اسراييل به دنبال تحكيم موقعيت و موجوديت خود از راههاى اقتصادى و تكنولوژيك مى ‏باشد تا در دراز مدّت، مركز ثقل توليد، ابداع، تكنولوژى و تحقيق در خاورميانه شود.

6. مبارزات حق طلبانه مردم لبنان و فلسطين

مردم مظلوم لبنان و فلسطين، از دولتهاى اسلامى مأيوس شدند. پيروزى الهام بخش انقلاب اسلامى در سال 1979 ميلادى، موجب اميدوارى آنان براى مبارزات حق‏طلبانه گشت. بر اين اساس، «جنبش انقلابى حزب‏ اللَّه لبنان» به رهبرى شهيد «سيد عباس موسوى» شكل گرفت. اين جنبش به دفاع و دفع تجاوز اسراييل از جنوب لبنان پرداخت. «جنبش جهاد اسلامى» هم به رهبرى شهيد «دكتر فتحى شقاقى» در سال 1980 ميلادى تشكيل شد. از اصول مسلم گروههاى مبارز مسلمان، جهاد، فداكارى و شهادت در راه هدف مقدس مى ‏باشد.
از طرف ديگر، انتفاضه قيام مردم فلسطين در سرزمين هاى اشغالى شكل گرفت.
مردم فلسطين با سنگ و چوب، به مقابله با سربازان مسلح اسراييل پرداختند. از گروه هاى مبارزى كه پس از «انتفاضه» به وجود آمد، «حماس» يا حركت مقاومت اسلامى بود كه بزودى به صف مبارزات مردم پيوست. رهبر معنوى حماس، «شيخ احمد ياسين» مى‏ باشد.
مردم فلسطين و جنوب لبنان، پس از سالها تجاوز و اشغالگرى رژيم اسراييل، طعم شيرين پيروزى را چشيدند. اسراييل، اعلام كرد كه در يك برنامه زمانبندى شده، جنوب لبنان را ترك خواهد كرد. امّا در بهار 1379ه.ش، زودتر ازموعدِ مقرر، مجبور به خاتمه اشغال جنوب لبنان گشت. اين امر، موجب خوشحالى مسلمانان جنوب لبنان و ديگر كشورهاى اسلامى شد و شكست اسراييل در جنوب لبنان، كه هميشه به عنوان: «دولت آهنين و شكست ‏ناپذير» معرفى مى‏شد را به يكديگر تبريك گفتند.

7. مذاكرات سازش خاورميانه

پس از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى و پايان جنگ آمريكا با عراق، قراردادى ميان نخست وزير اسراييل و ياسر عرفات، موسوم به «قرار داد اُسلو» در سال 1993 ميلادى (شهريور 1372) به امضا رسيد كه دوره پنج ساله‏اى را براى انتقال قدرت حكومتى و تحقق خودمختارى فلسطينيان آغاز كرد.
اسراييل كه متعهد شده بود كه از بخش هايى از خاك فلسطين عقب ‏نشينى نمايد، به بهانه ‏هاى مختلف و با طرح شروط جديد، فقط به بخشى از تعهدات خود عمل كرد.
قرارداد بعدى، معروف به «گِريلَند ريور» است كه در سال 1998 (اوّل آبان 1377) در كاخ سفيد و با حضور رئيس جمهور آمريكا، شاه حسين پادشاه اردن، نخست وزير اسراييل و رئيس تشكيلات خودگردان (عرفات) به امضا رسيد. براساس اين قرار داد:
«سازمان‏هاى تروريستى و غير قانونى شناخته شوند و مبارزه عليه آنها صورت گيرد. طرف‏پ فلسطينى، بايد افراد خاصى كه مشكوك به اقدامات تروريستى هستند را بازداشت، تعقيب و مجازات نمايد.
طرف فلسطينى، نام افراد پليس خود را در اختيار طرف اسراييلى بگذارد.
هرگونه واردات، ساخت، كسب و مالكيت سلاحهاى گرم در مناطق تحت حاكميت قضايى فلسطين، جرم باشد و سلاحهاى غيرقانونى، جمع ‏آورى شود. آمريكا از طرف فلسطين موافقت كرد كه در اجراى اين برنامه كمك نمايد.
كميته اجرايى سازمان آزادى بخش فلسطين، به رئيس جمهور آمريكا قول داد كه مواد ضدّ اسراييلى منشور ملى فلسطين را لغو كند.»
در اين قرارداد، امتيازات گسترده‏اى براى اسراييل لحاظ شد. در متن پيمان «واى ريور»، حتّى در يك مورد، به كلمه صلح اشاره‏اى نشده است و در عوض، عرفات، از سى و سه بندِ تشكيل دهنده منشور فلسطين، بيست و هشت بند آن را حذف نمود!
مذاكرات بعدى، موسوم به «كمپ ديويد دوّم» است كه در خرداد 1379 در آمريكا تشكيل شد. اين مذاكرات، نتايجى قطعى به دنبال نداشت و آمريكا به عرفات هشدار داد كه از اعلام كشور مستقل فلسطينى خوددارى ورزد و عرفات نيز در شهريور 1379، رسماً از اعلام كشور مستقل فلسطينى، منصرف گشت.

پي نوشت ها:

1) صحيفه نور، ج 15، ص 75.
2) جمعه، 6.
3) فلسفه حقوق، (بى‏نا، بى‏تا)، ص 240.
4) مائده، 18.
5) متن حديث: «و قيل ان جماعة من‏اليهود منهم كعب بن الاشرف و كعب بن اسيد و زيد بن التالوه و غيرهم قالوا لنبى اللَّه حين حذرهم بنقمات اللَّه و عقوباته: لا تخوفنا فانّا ابناء اللَّه و احباؤه فان غضبَ علينا، فانّما يغضب كغضب‏الرّجل على ولده يعني انّه يزول عن قريب». مجمع البيان، فضل بن الحسن الطبرسى، ج 3، ص 272-273.
6) جوزف گِئر، «حكمت اديان»، ترجمه و تأليف محمّد حجازى، 1337)، ص 139.
7) حجرات، 13.
8) آل عمران، 110.
9) بقره، 80.
10) تفسير نمونه، ج 4، ص 140، تفسير مجمع‏البيان، ج 3، ص 175.
متن حديث: قيل تفاخر المسلمون واهل الكتاب فقال اهل الكتاب: «فَنَبيُّنا قَبل نبيِّكم وكتابنا قبل كتابكم ونحن اولى باللَّه منكم»؛ فقال المسلمون: «نبيّنا خاتم النبيين وكتابنا يقضى على الكتاب وديننا الاسلام».
11) نساء، 123.
12) عهد عتيق، كتاب مزامير، باب 103: 8-15.
13) عهد عتيق، كتاب يوشع نبى، باب 14: 4 - 7.
14) يهود از نظر قرآن، ر.ك: عفيف عبدالفتاح طباره، ترجمه على منتظمى، ص 113 و114، و نيز تفسير نمونه، ج‏6، ص 432.
15) همان، ص 87.
16) ممتحنه، 13.
17) بقره، 94.
18) بقره، 95 و 96.
19) اسلام و حقوق بشر، زين‏ العابدين قربانى، ص 321 - 322.
20) آل عمران، 75.
21) ر.ك: تفسير نمونه، ج 2، ص 472، ذيل آيه 75 سوره آل عمران و نيز: يهود از نظر قرآن، ص 87 به بعد.
22) آل عمران، 69؛ ونيز نگاه كنيد: تفسير نمونه، ج 2، ص 463.
23) بقره، 109.
24) ر.ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 398 - 401.
25) مقارنة الاديان‏اليهود، ر.ك: احمد شلبى، ص 118-119.
26) وهبة الزحيلى، آثار الحرب، ص 45.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.